SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

فرشته آتش 67

 

سلام...

بفرماید ادامه...

  

فرشته 67

( 2 ژوئن 2016 )

هیوک اخمی کرد گفت: نمیشه جریمه بدی؟...شما که انقدر پول دارید که این جریمه چیزی نیست...جریمه بدید تا این قضیه بخوابه....اصلا یه جوری اقای چویی رو راضی کندی...دونگهه روی صندلی ولو شده بود با اخم و چشمان ریز شده نگاه جدی بو خشکی به یهوک میکرد با صدای ارام و خفه ای گفت: اقای چویی رو راضی کنیم؟...اون مرتیکه راضی بشو هست؟... جریمه چی؟...اون جریمه نمیخواد.... اون میخواد به ما درس ادب بده...بعلاوه ما بخاطر چند احمق باید جریمه بدیم...چه جریمه ای؟...ما این پرونده رو میبریم تو نگران نباش...تو فقط...

هیوک که با چهره ای درهم و اخم الود که در نگاهش بیچارگی و درماندگی موج میزد به دونگهه نگاه میرد با جوابش عصبانی شد یهو از روی صندلی بلند شد همزمان دستانش را روی میز کوبید چهره ش به شدت درهم و از خشم سرخ شد میان حرف دونگهه فریاد زد : نگران نباشم؟...چرا نگرانم...از نگرانی دارم دیونه میشم... هائه تو نمیفهمی من تو چه جهنمی هستم؟...نمیفهمی دوستتو تو چه جهنمی انداختی؟....هائه من تمام زندگیم نابود شده...من کارم... زندگیم... تو خطره...یعنی تا حالا فکر میکردم تو خطر باشه...اما هائه...امروز فهمیدم که تو جهنم بودم اما نجات پیدا کردم...اونم توسط همون ادمی که تو داشتی به کشتنش میدادی...میفهمی هائه؟...تو منو انداختی تو این دردسر.... دوست چندین ساله من منو انداخت تو منجلاب...اما...یه نفر که فکر میکردم دشمن منه...منو نجات داده ...به پلیس مگه شکایت رو بخاطر من از شما لغو کنن...میهفمی یعنی چی هائه؟...معاون چویی بخاطر من میخواست از شکایت صرف نظر کنه....این برام خیلی سنگینه ... این ...این...بغضی که از خشم و بیچارگی تمام وجودش را میلرزاند به گلویش چنگ زده بود طغیان کرد بغضش ترکید گریه ش درامد میان هق هق گریه ش فریاد زد  : هائه.... تمومش کن...همه چیزو تمومش کن لعنتی...من دیگه نمیتونم...نمیتونم...میان چشمان گشاد شده دونگهه که یهو کمر راست کرد گفت: چی؟... چویی شیوون میخواید از شکایتش صرف نظر کنه؟...چرخید بیتوجه به پرسشش دوان به طرف در کافه رفت و صدای گریه ش در سالن کافه پچید.

*****************************************************

8 ژوئن 2016

مین هو کاملا لخت و فقط شورت ( مایو) به پا داشت حوله سفید روی شانه ش را برداشت روی دسته صندلی کنار دیوار گذاشت ایستاد دست به کمر با اخم گفت: گفتم امروز رو مرخصی بگیری نری سرکار.... چون  من و کیوهیون آف بودیم...امروز کشیک نداشتیم...میخواستیم باهات حرف بزنیم...اخمش بیشتر شد گفت: هر چند ...بماند که ما کلی غر زدیم...التماس کردیم.... و کلی بالا و پایین کردیم...کل خانواده رو انداختیم به جونت....تا شما لطف کردی امروز مرخصی گرفتی...اومدی استخر.... شیوون که لبه  استخر نشسته بود پاهایش اویزان بود تکان تکان میداد با شروع حرف مین هو سرراست کرده بود لب زیرنش را پیچانده و با حالت مظلومی نگاهش میکرد با دلخوری گفت: کی شما تکام فامیل رو انداختید به جونم و التماس کردید؟...با دست به کیو که کنار مین هو او هم دست به کمر ایستاده بود اشاره کرد گفت: کیوهیون دیروز بهم گفت که فردا دو نفری میخواید برید استخر...منم همراهتون بیام...میخوایم سه نفری مجردی یکم باهم وقت بگذرونیم...منم گفتم بعد اتش نشانی میام...کیو هیون گفت ...نه میخواید صبح برید...چون صبح کشیک ندارید بیمارستان...یه روز میخواید خوش بگذرونید من ضد حال نزنم...منم قبول کردم...کل غر زدن کیوهیون همین یه جمله بود.... همین...دیگه نه التماس کرد نه بقیه رو انداخت به جونم... چرا دروغ میگی؟...همانطور لب زیرنش را پیچانده بود اخم کرد روبرگردانند گفت: اصلا نباید میاومدم...حس کردم که همش میخواید دعوام کنید هی غر بزنید... خوش گذرونی بهونه ست....

با ظاهر ناراحت شیوون مین هو از حرفی که زده بود پشیمان شد چهره ش تغییر کرد ،او و کیو بهم نگاهی کردنند قدم برداشتند کنار شیوون دو طرفش لبه استخر نشستند . کیو دست روی شانه لخت شیوون گذاشت لبخند ملایمی زد گفت : هیونگ...ناراحت نشو...ما نمیخوام غر بزنیم... اره واقعا میخوایم خوش بگذرونیم... مین هو هم داره شوخی میکنه...میشناسیش که.... ما امروز اومدیم اینجا خوش بگذرونیم...بعدش یه کوچولو باهم حرف بزنیم...دلخور نباش دیگه....شیوون با نشستن ان دو رو برگردانند نگاهی به هر کدامشان کرد با حرف کیو یهو لبخند پهنی که چال گونه هایش مشخص شد چهره جذابش را جدابتر کرد زد میان حرف کیو گفت: خوش بگذرونیم؟...خوبه....خنده ارامی کرد در چشمانش شیطنت موج میزد ؛ شیطنتی که مین هو وکیو هم دیدن .

ان دو دو دوست چند ساله شیوون بودن و نگاه چشمان جذاب و کشیده شیوون را میخوانند بخصوص نگاه شیطنت امیزی که پشتش نقشه ای بود . با حرف شیوون فرصت عکس العمل پیدا نکردنند ،تا خنده اش را دیدند خواستند در مقابل شیطنتش که نمیدانستند چیست از خود دفاع کنند شیون دستانش را پشت لخت کیو و مین هو گذاشت و یهو هول داد و کیو و مین هو را باهم داخل اب پرت کرد .ان دو از حرکتش جا خوردن با چشمانی گشاد و فریاد : آههههههههههههههه... افتادن داخل اب و زیر اب رفتنش و دست وپا زدن بالا امدن ، دستانشان را روی اب تکان میدادن وخود را شناور نگه داشتند با چهره های خیس و از عصبانیت درهم و اخم الود به شیوون که با افتادن ان دو قهقه زد با دست به ان دو اشاره میکرد و میخندید نگاه کردنند.

مین هو با عصبانیت فریاد زد : چویی شیوون.... کیو هم با عصبانیت فریاد زد : میکشمـــــــــــــــت..بهم نگاهی کردن و با سربهم علامت دادن باهم شنا کنان به طرف شیوون رفتند هر کدام مچ پای شیوون را گرفتند . شیوون که شدید میخندید با گرفته شدن پاهایش توسط ان دو یهو خنده اش قطع شد چون فهمید ان دو چه میخواهند بکنند و چشمانش گشاد و ابروهایش بالا رفت فریاد زد : نـــــــــــــــــــــــه...خواست عقب بکشد و پاهایش را تکان بدهد و از چنگ ان دو رد بیاورد ولی فرصت نکرد. کیو و مین هو پاهایش را کشیدند شیوون را داخل اب پرت کردنند. شیوون با فریاد : آههههههههههههههههههه...افتاد داخل اب و فرو رفت .

کیو و مین هو هم روی اب شناور از موفقیت کارشان قهقه زدنند و شروع کردن به دست زدن و خندیدن و منتظر بودن شیوون بیاد بالای اب و با عصبانیت چیزی بگوید ان دو جوابش را بدهند؛ ولی هر چه منتظر شدن شیوون بالا نیامد .مین هو  کیو با بالا نیامدن شیوون نگاهی بهم کردنند خنده شان قطع شد کیو چشمانش گشاد شد گفت: هیونگ...چرا بالا نیومد؟... مین هو چشمانش گشاد بود از فکری که کرده بود بدنش لرزید گفت: شیوون داره شوخی میکنه نه؟...نگو نه که... ای وای من...نکنه حالش بد شده...اب برای ریه اسیب دیدش خطرناکه...وای ..خدای من...ما چیکار کردیم کیوهیون؟....با حرف مین هو چشمان کیو از وحشت بیشتر گرد شد سریع رفت داخل اب و مین هو هم دنبالش راهی شد زیر اب به جایی که شیوون را پرت کردنند نگاه کردنند دیدن شیوون دستانش از هم باز چشمانش را بسته ارام دارد پایین میرود به ته استخر رسیده و به نظر بی حال یا بیهوش شده.

مین هو و کیو چشمانشان از وحشت بیشتر گرد شد هر دو باهم به طرف شیوون شنا کردنند تا به او رسیدند مین هو دست دور شانه های شیوون و کیو هم پاهای شیوون را گرفت با هم شنا کنان شیوون را بالا اوردن . کیو با چهره ای که گویی گریه ش هر ان در بیاید به صورت بیحال شیوون که چشمانش را بسته و سرش کج روی شانه مین هو بود نگاه میکرد با بغض گفت: هیونگ... نه تو رو خدا....مین هو به کمک کیو شنا کنان شیوون را لبه استخر بردنند و از نردبان بالا برده و شیوون را روی لبه استخر خوبانندند. کیو که گریه اش درامده بود گریه کنان دستی زیر سر شیوون و دستی روی سینه لخت شیوون گذاشت نالید : هیونگ...هیونگ...نه ...سر روی سینه شیوون گذاشت صدای ضربان قلبش را گوش میداد که خیلی ضعیف میزد و طوری که کیو وحشت زده اصلا نشنید و خواست با گریه فریاد بزند که مین هو امان نداد.

مین هو با انکه تمام وجودش میلرزید ولی چهره ش را با اخم تا حدی جدی کرد با دست لرزان به شانه لخت کیو زد و بلندش کرد گفت: برو کنار.... با کمر راست کردن کیو مین هو انگشتانش را بهم قفل کرد روی سینه شیوون گذاشت شروع کرد به ماساژ قلب . کیو هم همچنان گریه میکرد و ناله میزد: هیونگ...هیونگ... دستانش را دو طرف صورت شیوون قاب گرفت خواست کمر خم کند تنفس دهان به دهان به شیوون بدهد که فرصت نکرد با ماساژ قلب که مین هو انجام داد ریه شیوون اب که واردش شده بود را پس زد شیوون سرفه کرد اب از دهانش خارج شد ارام از گوشه لبش جاری شد ،ولی با بیرون امدن اب شیوون به شدت سرفه میکرد و گویی ارام بشو نبود و همچنان که سرفه میکرد بیاختیار لای چشمانش را باز کرد نگاه بیحالی به ان دو کرد و همچنان سرفه میکرد .

مین هو با دیدن چشمان نیمه باز شیوون خیالش راحت شد نفس حبس شده در سینه ش را بیرون داد اهسته گفت: خدارو شکر.... کیو هم که وحشت زده گریه میکرد با بیرون پاشیده شدن اب و سرفه شیوون چشمانش گشادتر شد نالید: هیونگ...با دیدن نگین های یاقوتی از لای مژه های بلند و پر پشت و پلکهای شیوون هق هق گریه ش بلندتر شد یهو شانه های لخت شیوون را گرفت و شیوون را بلند کرد و دستانش را دور تن لخت شیوون حلقه کرد شیوون را به اغوش کشید سینه خود فشرد و نه نووار تکانش میداد و گریه میکرد نالید: هیونگ... منو ببخش...هیونگ...شیوون هم با بلند شدن توسط کیو سرفه اش ارام گرفته بود چشمانش نیمه باز و با دهانی باز صدادار نفس نفس میزد و شل شده دراغوش کیو بود تا حالش جا بیاید. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد